جدول جو
جدول جو

معنی پشت کلی - جستجوی لغت در جدول جو

پشت کلی
کلون پشت در چوبی که در پشت در نهند تا آن را قفل کند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت گلی
تصویر پشت گلی
چیزی که به رنگ پشت برگ گل سرخ باشد، سرخ کم رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت کوژ
تصویر پشت کوژ
کسی که غوز دارد یا پشتش از پیری خمیده، کوژپشت، خمیده، خمیده قامت
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان می کنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ کَ)
نام دیهی در تنکابن. و بدانجا درختان مرکبات بسیار است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106)
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ)
تشی. سیخول. ریکاسه. دلدل
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
اصطلاحی است مقنّیان را
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ گُ)
رنگ سرخ کم رنگ. رنگی چون رنگ پشت برگ گل سرخ. سرخ روشن. گلی روشن. صورتی. آلا. آل، کرمی است در آمریکا و مصر و هندوستان که بزراعت پنبه خسارت وارد میسازد
لغت نامه دهخدا
(پُ قَ)
مستظهر. نیرومند شده:
جاوید باش و پشت قوی باش و تندرست
تو شادخوار و ما رهیان از تو شادخوار.
فرخی.
- پشت قوی شدن، استظهار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ / پُ تِ)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی).
- پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / پُ تِ دَ)
آنچه از پارچه چون اطلس و ململ و توری در پشت پنجره و در از جانب اطاق آویزند تا از شدت تابش آفتاب بدرون کاسته شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پشت کوز. خمیده. خم گشته. پشت دوتا. خمیده قامت. پشت خم:
وگر بیاید زانگونه باز بایدگشت
که خان ز دشت کتر پشت کوژ و روی آژنگ.
فرخی.
، کنایه از فلک باشد
لغت نامه دهخدا
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که بپشت در آویزند تا از تابش آفتاب بکاهد پرده ای که پشت شیشه های پنجره و در نصب کنند، صفحه ای چوبی که با دو گیره بپشت شیشه دکانها زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت قوی
تصویر پشت قوی
نیرومند شده مستظهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کلان
تصویر پشت کلان
تشی سیخول ریکاسه دلدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کوژ
تصویر پشت کوژ
خمیده قامت
فرهنگ لغت هوشیار
صورتی پر رنگ قرمز کم رنگ سرخ روشن آلا آل، کرمی است در آمریکا و مصر و هندوستان که بر زراعت پنبه خسارت وارد میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کار
تصویر پشت کار
((پُ))
پایداری، همت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت دری
تصویر پشت دری
((~. دَ))
پارچه یا پرده ای که پشت در یا پنجره بیآویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت گلی
تصویر پشت گلی
((~.گُ))
صورتی پررنگ، قرمز کم رنگ
فرهنگ فارسی معین
از فنون کشتی با میاوندپس از اعلام میان دار و سرشاخ دو کشتی.، فنی در کشتی بومی که با شال انجام شوداز فنون کشتی محلی معادل
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه پشمی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشانی
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه خارپشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تهی مغز
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره کمر، مرز بین دو نیمه بدن از جهت عمودی
فرهنگ گویش مازندرانی
از پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی
بیراهه
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه رود بارک کلاردشت، آبادی ای در منطقه زوار.، محل رویش افرا در جنگل، نام مرتعی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب سر، عقب مانده، با ناهنجاری و مشکل مواجه شدن، گوشت راسته ی گوسفند، نام مکانی در خانقاه پی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تن و بدن، پشت و پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر و رو، پشت و رو
فرهنگ گویش مازندرانی